خیلی وقت ها شده وقتی شما تو صف مدرسه یا وقتی تو ماشین هستین یا وقتی که کسی داره مطلبی در مورد دین می گه از کنارش راحت می گذرید ! بعضی ها می گویند نه . اما آن ها هم به این بلا دچار هستند . می گین نه حالا ببینید . شما تا حالا شده تلویزیون رو روشن کنید که در اون در مورد دین و قرآن و امثال این ها صحبت می کرده باشد و اون شبکه دیگه فیلم داشته باشه که شما هم دوست دارید اون رو ببینید . حالا شما کدوم رو انتخاب می کنید ؟ فیلم یا شبکه قرآن ؟ بعضی ها می گن خوب اینها که تکراریه ؟ درسته بعضی هاش تکراریه ولی همش نه .
وقتی زنگ خورد بچه ها با نظم در صف ایستادند . بعد از خبر دار ناظم مدرسه یه کدوم از بچه ها قرآن تلاوت کرد و بعد از این یکی دیگه از بچه ها شروع به نوحه خونی کرد بعد از اون یکی از ناظم های ما که تقریبا همه بچه ها ازش خوششون نمیاد آمد و مطالبی رو در مورد امام حسین (ع) گفت : « یک روزی یکی از پادشاهان قدیم یکی از کشور ها برای شکار با چند نفر از سربازان و وزیران خود به طرف جنگل حرکت می کنند در بین راه آهویی از جلو پادشاه فرار می کند . آهو نظر پادشاه رو به خودش جلب می کنه . در این هنگام که همراهان پادشاه برای پیدا کردن شکار پراکنده شده بودند پادشاه از بین درختان به دنبال آن آهو می رود . وقتی پادشاه آهو رو گم می کنه تصمیم می گیره برگرده اما راه رو بلد نبوده و تو جنگل گم می شه . بعد از چند ساعت راه رفتن او به بیابان می رسد در بیابان خانه کوچکی را می بیند برای این که از گرسنگی و تشنگی هلاک نشود به طرف کلبه حرکت می کند وقتی به کلبه می رسد یک پیرزن و یک گوسفند را می بیند . پادشاه که گرسنه بود به پیرزن می گه من گرسنه هستم چیز برای خوردن نداری ؟ پیرزن به او می گوید فقط همین یک گوسفند را دارم برو او را کباب کن و بخور (ضمنا پیرزن از شیر گوسفند زنده مانده بود ) . پادشاه گوسفند را بر میدارد و کباب می کند و می خورد وقتی سیر می شود از پیرزن سوال می کند راه کاخ من کجاست بعد پیرزن راه را به او نشان می دهد .... وقتی پادشاه به کاخ خود می رسد داستان را برای دربار توضیح می دهد و می گوید چگونه از پیرزن تشکر کنم . یکی از درباریان می گوید که چند کیسه طلا . دیگری می گوید 7 گوسفند به او بده . پادشاه در جواب درباریان می گوید او تمام زندگی خود را به من داد آیا این 7 گوسفند و چند کیسه طلا تمام زندگی من است .»
با توجه به این داستان امام حسین (ع) همه چیز خود را از فرزندان گرفته نا بهترین دوستان خود را فدا کرد حالا ما باید چگونه این کار امام (ع) را جبران کنیم .
کلمات کلیدی:
این سخن حسین بن على علیهما السلام گرچه به ظاهر یک خطابه اختصاصى است که در روز عاشورا آنگاه که مردم کوفه ناجوانمردانه حمله به سوى خیمه ها را آغاز نمودند، مورد خطاب قرار داده است ، ولى در واقع یک پیام عمومى و یک منشور جهانى است از قتلگاه کربلا به همه جهانیان و در همه زمانها که :
مردم دنیا اگر معتقد و پایبند به قوانین الهى و دستورات آسمانى نباشند لااقل باید حدود ملیت خویش را مراعات و به اصطلاح تابع قوانین بین المللى باشند.
اما قوانین آسمانى بویژه دین مقدس اسلام هر نوع تجاوز به حقوق دیگران را در مقام جنگ و دفاع و حتى در آنجا که آغازگر جنگ ، دشمن خونخوار باشد، محکوم کرده و مى گوید:((در راه خدا با کسانى که با شما جنگ مى کنند (و آغازگر جنگ هستند) پیکار کنید و تجاوز نکنید که خداوند تجاوزگران را دوست ندارد))(269).
یعنى بجز کسانى که با شما وارد جنگ شده اند متعرض افراد دیگر دشمن نشوید. خانه مهاجمین را خراب و اشجارشان را قطع نکنید. آب را به روى آنان نبندید. مجروحین دشمن را مداوا کنید. فراریها را تعقیب ننمایید و به زنان و پیرمردان ایذا نکنید، حتى به مهاجمین نیز فحش و ناسزا نگویید و...
آرى ، پس از قرنها که حکم ((لا تَعْتَدُوا)) نازل گردید و حسین بن على علیهما السلام منشور مورد بحث را اعلام نمود، جهان بشریت و به اصطلاح قانونگذاران متمدن ! نیز براى جنگها قوانینى نه در حد قوانین جنگى اسلام ارائه دادند.
اما آیا این بشر خود خواه و این حیوان دوپا و درنده تر از هر درنده تا از تربیت آسمانى برخوردار نیست و تا قدم به مرحله انسانیت نگذاشته است - که تنها در پیروى نمودن از تعالیم انبیا میسر است - مى تواند خود را به این منشورها و این پیغامها و به این قوانین محدود سازد . و اگر شمر هم در رویاروئى امام علیه السلام به قشون خود دستور منع حمله مى دهد، دیدیم که یک عقب نشینى موقت و در اثر نفوذ معنوى کلام آن حضرت بود که بلافاصله پس از شهادت آن بزرگوار مجددا حمله به سوى خیمه ها و غارت زنان و اطفال شروع گردید.
کلمات کلیدی:
((بِسْمِاللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم ،
مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِی اِلَى الْمَلاء مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُسْلِمِینَ، اَمّا بَعْدُ؛
فَاِنَّ هانیاً وَسَعیداً قَدِما عَلَىَّ بِکُتُبِکُمْ
وَکانا آخِر مَنْ قَدِمَ عَلَىَّ مِنْ رُسُلِکُمْ
وَقَدْ فَهِمْتُ کُلَّ الَّذِى قَصَصْتُمْ وَذَکَرْتُمْ
وَمَقالَةُ جُلِّکُمْ اَنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنا اِمامٌ فَاقْبِلْ
لَعَلَّاللّهَ یَجْمَعُنا بِکَ عَلَى الْهُدى وَالْحَقِّ.
وَقَدْ بَعَثْتُ اِلَیْکُمْ اَخِى وَابْنَ عَمىّ وَثِقَتى مِنْ اَهْلِ بَیْتِى
وَاَمْرتُهُ اَنْ یَکْتُبَ اِلَىَّ بِحالِکُمْ وَاَمْرِکُمْ وَرَاءْیِکُمْ
فَاِنْ کَتَبَ اَنَّهُ قَدْ اِجْتَمَعَ رَاءیُ مَلاِکُمْ وَذَوِى الْفَضْلِ وَالْحِجى مِنْکُمْ
عَلى مِثْلِ ما قَدِمَ عَلَىَّ بِهِ رُسُلکُمْ
وَقَرَاءْتُ فِى کُتُبِکُمْ اَقْدِمُ عَلَیْکُمْ وَشیکاً اِنْ شاءَا للّه
فَلَعَمرى مَاالا مامُ اِلاّ الْعامِلُ بِالْکتابِ وَالا خِذُ بِالْقِسْطِ وَالدّائنُ بِالْحَقِّ للّه
وَالْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذاتِاللّه وَالسَّلامُ))(38).
ترجمه و توضیح لغات :
مَلا: اعیان ، بزرگان قوم . حِجى : عقل و خرد. و شیک : سریع و قریبُالوُقوع . عَمْر (به فتح عین ): حیات و زندگى . لَعَمْرى : به جانم سوگند. دائن : پیرو، ملازم حق . حابِس : از حَبْس به معناى وقف .
ترجمه و توضیح :
چون مردم کوفه از مخالفت حسین بن على علیهما السلام با مساءله بیعت و از آمادگى آن حضرت براى مبارزه با فساد و از ورود آن حضرت به شهر مکه مطلع گردیدند پیکها و نامه هاى انفرادى و طومارهاى فراوانى به آن حضرت فرستادند که مضمون همه آن نامه ها و سفارشات این بود:
اینک که معاویه به هلاکت رسیده و مسلمانان از شرّ وى آسوده شده اند ما خود را نیازمند امام و رهبرى مى دانیم که ما را از حیرت و سرگردانى برهاند و کشتى شکسته ما را به سوى ساحل نجات هدایت و رهبرى نماید و اینک ما مردم کوفه با نعمان بن بشیر فرماندار یزید در این شهر در مقام مخالفت برآمده و هر نوع همکارى را با او قطع نموده ایم و حتى در نماز وى شرکت نمى کنیم و منتظر تشریف فرمایى شما هستیم که آنچه در توان داریم در پیشبرد اهداف شما به کار خواهیم بست و از بذل مال و نثار جان در راه تو کوتاهى نخواهیم نمود.
حسین بن على علیهما السلام در پاسخ این نامه ها که بنا به نقل بعضى از مورخان تعداد آنها به دوازده هزار بالغ مى گردید چنین مرقوم داشت :
((بِسْمِاللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم ؛)) از سوى حسین بن على به بزرگان و سران اهل ایمان شهر کوفه . اما بعد: آخرین نامه شما به وسیله هانى و سعید به دست من رسید و من به آنچه شما در نامه هاى خود تذکر و توضیح داده اید پى برده ام و درخواست شما در بیشتر این نامه ها این بود که ما امام و پیشوایى نداریم به سوى ما حرکت کن تا خداوند به وسیله تو، ما را به سوى حق هدایت کند.
و اینک ، من برادر و پسر عموى خویش (مسلم بن عقیل ) و کسى را که در میان خانواده ام مورد اعتماد من است به سوى شما گسیل داشتم و به او دستور دادم که با افکار شما از نزدیک آشنا شده و نتیجه را به اطلاع من برساند که اگر خواسته اکثریت مردم و نظر افراد آگاه کوفه همان بود که در نامه هاى شما منعکس گردیده و فرستادگان شما حضورا بازگو نموده اند، من نیز ان شاءاللّه سریع به سوى شما حرکت خواهم نمود. به جان خودم سوگند ! پیشواى راستین و امام به حق کسى است که به کتاب خدا عمل نموده و راه قسط و عدل را پیشه خود سازد و از حق پیروى کرده وجود خویش را وقف و فداى فرمان خدا کند، والسلام )).
بنابه نقل طبرى و دینورى امام علیه السلام نامه را به وسیله هانى و سعید، دو پیک مردم کوفه به آنها ارسال داشت (39)، ولى به نقل خوارزمى ، امام علیه السلام نامه را به مسلم بن عقیل داد تا به همراه خود به کوفه ببرد. و به وى چنین فرمود: من تو را به سوى مردم کوفه مى فرستم و خدا تو را به آنچه موجب رضا و خشنودى اوست موفق بدارد، حرکت کن خدا پشت و پناهت و امیدوارم من و تو، به مقام شهدا نایل گردیم :((وَاَنَا اَرْجُو اَنْ اَکُونَ اَنَا وَاَنْتَ فى دَرَجَةِ الشُّهَداءِ))(40).))
نتیجه :
حسین بن على علیهما السلام در این نامه ضمن پاسخگویى به درخواستهاى مردم کوفه و اعلام اعزام نماینده و معرفى او به عنوان برادر و مورد اعتماد آن حضرت شرایط امام و رهبر اصیلى را که باید هر مسلمانى از وى تبعیت و پیروى نماید مؤ کدا بیان مى کند که باید برنامه عمل او کتاب خدا و هدف او اجراى حق و عدالت و وجودش وقف راه خدا باشد.
کلمات کلیدی:
به عقیده ما از قبیله کلب شخصى به نام وهب بن عبداللّه که در لهوف و مقتل خوارزمى و بعضى از کتب دیگر آمده است ، در میان شهدا نبوده بلکه این شخص همان ((عبداللّه بن عمیر کلبى )) است که در بعضى دیگر از کتب تاریخ و مقتل معتبر و اساسى ، نام او را در تعداد شهداى عاشورا مى بینیم و کتب رجال نیز مانند رجال شیخ طوسى و تنقیح المقال او را به عنوان صحابه امیرمؤ منان و حسین بن على علیهما السلام معرفى مى نمایند واما تعدد آنان که هم عبداللّه بن عمیر کلبى و هم وهب بن عبداللّه کلبى هر دو نفر در کربلا بوده اند خیلى بعید و بلکه غیرقابل قبول است ؛ زیرا:
اولاً:
در میان یک گروه کم و حداکثر یک گروه 150 نفرى ، دو نفر با مشخصات معین و از هر جهت مشابه مثلاً:
1 - هردو ازیک قبیله باشند.
2 - مادر و همسر هردو به همراهشان باشد.
3 - تمام جزئیات و کیفیت شهادت آنان یک نوع باشد و مادر هردو یک جور سخن بگوید و امام هم به هردو یک نوع پاسخ بدهد و... قابل قبول نیست .
ثانیا:
در زیارت ناحیه مقدسه که نام شهدا و یا حداقل نام مشهورترین و فداکارترین آنان با نام کشندگانشان آمده است در کنار سایر شهدا از عبداللّه بن عمیر کلبى نیز یاد شده است ولى نامى از ((وهب )) به میان نیامده است (195) در صورتى که دور از عاطفه و لطف امام است از چنان شخصیتى با آنچنان فداکارى که با قتل ((صبر)) به درجه شهادت نایل گردیده و همسرش نیز در کنارش کشته شده و مادر وى نیز آنچنان وفا و صمیمیت از خود نشان داده است ، هیچگونه تجلیل و تقدیر نگردد.
کلمات کلیدی:
حسین بن على علیهما السلام به عنوان اتمام حجت دوبار با عمرسعد ملاقات و به وى موعظه و نصیحت نمود و حتى وعده داد هرنوع خسارت مادى را که ممکن است بر وى متوجه گردد، جبران نماید و امام علیه السلام خواست از این راهها او را ارشاد و هدایت نماید تا دست به این جنایت هولناک نزند و به بدبختى دنیا و آخرت گرفتار نگردد.
ولى حبّ مقام و آرزوى نیل به ریاست آنچنان عقل عمرسعد را قبضه نموده و اختیار از کف او ربوده بود که در هردوبار امام علیه السلام با عکس العمل منفى از سوى وى مواجه گردید و از این همه نصیحت و موعظه نتیجه اى نگرفت تا بالا خره در ملاقات اول او را چنین نفرین نمود:((ذَبِّحَکَ اللّهُ عَلى فِراشِکَ؛)) خدا کسى را بر تو مسلط گرداند که در میان رختخواب ، سر از تنت جدا کند و در قیامت تو را نیامرزد و امیدوارم از گندم عراق جز به مقدار کمى نصیب تو نگردد))(180).
و در این سخن امام مى بینیم آن حضرت پس از موعظه و نصیحت آنگاه که نتیجه اى نگرفت و پسر سعد را آماده حمله دید فرمود: نه تنها ریاستى نصیب تو نخواهد گردید بلکه نه در دنیا و نه در آخرت روى خوشى نخواهى دید.
اینک یک نگاه گذرا به سرنوشت عمرسعد پس از جریان عاشورا مى اندازیم تا معلوم گردد آنچه امام علیه السلام درباره آینده وى گفته بود، چگونه تحقق پذیرفت . و در مدت کوتاهى که پس از جریان عاشورا زنده بود روز خوشى ندید و مرگ او نیز نه تنها به صورت طبیعى نبود بلکه به مضمون نفرین امام علیه السلام به صورت ذبح ، آن هم در درون خانه و در میان رختخوابش واقع گردید.
ذلت و بدبختى عمرسعد بلافاصله پس از جریان عاشورا شروع شد؛ زیرا وى به هنگامى که به همراه اسرا وارد کوفه گردید براى دادن گزارش جریان کربلا، به ملاقات ابن زیاد رفت ، ابن زیاد پس ازاستماع این گزارش به وى گفت : اینک آن فرمان کتبى را که براى جنگ با حسین به تو داده بودم ، به خود من برگردان . عمرسعد به بهانه اینکه متن فرمان در گیرودار جنگ مفقود شده است ، از تحویل دادن آن خوددارى ورزید ولى چون اصرار شدید ابن زیاد را دید، گفت : امیر! چرا چنین اصرار مى ورزى من که فرمان تو را اطاعت کردم و حسین و یارانش را کشتم و اما این فرمان تو باید در نزد من بماند تا بر عجایز و پیرزنان قریش در مدینه و شهرهاى دیگر ارائه دهم و عذر خویش را بخواهم .
و بنا به نقل سبط بن جوزى ، ابن زیاد برآشفت و جرّ و بحث در میان آن دو به آنجا کشید که عمرسعد چون از دارالاماره به سوى خانه خویش حرکت مى کرد، چنین گفت : هیچ مسافرى دیده نشده است که مانند من با دست خالى و با بدبختى به خانه خویش مراجعت کند که هم دنیا را از دست دادم و هم آخرت را.
او پس از این جریان خانه نشین گردید؛ زیرا هم مورد خشم ابن زیاد قرار گرفت و هم مورد نفرت عموم مردم کوفه که هروقت به مسجد مى رفت مردم از وى کناره مى گرفتند و هر وقت از کوچه و بازار عبور مى کرد مرد و زن و کوچک و بزرگ او را سبّ و لعن مى نمودند و به همدیگر نشان مى دادند و مى گفتند:((هذا قاتِلُ الْحُسَیْنِ؛)) این است آن مردى که حسین را شهید نمود)).
و بالا خره در سال 65 هجرى یعنى پنج سال پس از شهادت امام حسین علیه السلام به دستور مختار ثقفى با تفصیلى که در کتب تاریخ آمده است به قتل رسید. و اجمال آن این است که :
یک روز مختار به تصمیم خود درباره قتل عمرسعد اشاره نمود و چنین گفت : بزودى کسى را که داراى مشخصاتى چنین و چنان است و قتل وى اهل زمین و آسمان را خشنود مى کند خواهم کشت . مردى ((هیثم نام )) که در آن مجلس حضور داشت منظور مختار را فهمید و فرزندش ((عریان )) را به نزد عمرسعد فرستاد و بر وى هشدار داد. روز بعد عمرسعد فرزندش ((حفص )) را که در کربلا نیز به همراه او بود به نزد مختار فرستاد تا با وى گفتگو کند. پس از ورود ((حفص )) مختار رئیس شرطه خویش ((کیسان تمار)) را مخفیانه به حضور طلبید و دستور داد که اینک باید سر عمرسعد را از تنش جدا کرده و در نزد من حاضر کنى .
ابن قتیبه مى گوید:((کیسان )) طبق دستور مختار وارد خانه عمرسعد گردید و او را در میان رختخواب دریافت او چون قیافه خشمناک کیسان را دید مرگ خویش را یقین کرده و خواست از جاى خویش برخیزد که لحاف به پایش پیچید و به روى رختخواب افتاد و کیسان مجالى نداد و سر از تنش جدا نمود و این چنین دفتر ننگین و جنایت بار زندگى او را درهم پیچید.
((کیسان )) چون سر منحوس عمرسعد را به نزد مختار آورد، مختار خطاب به ((حفص )) گفت : صاحب این سر بریده را مى شناسى ؟ گفت آرى و پس از او در زندگى خیر نیست .
مختار گفت : آرى براى تو زندگى سودى ندارد سپس دستور داد سر ((حفص )) را نیز از تنش جدا کرده و در کنار سر پدرش قرار دادند آنگاه مختار چنین گفت : عمرسعد در برابر حسین و حفص در برابر على اکبر. سپس گفت : نه به خدا سوگند که برابر نیستند و اگر سه چهارم همه خاندان قریش را به قتل برسانم حتى با یک بند انگشت حسین بن على علیهما السلام نیز برابرى نخواهد نمود(181).
و این بود نتیجه نفرین و پیش بینى حسین بن على علیهما السلام در مورد عمربن سعد بزرگترین جنایتکار تاریخ که فرمود:((فَاِنَّکَ لا تَفْرَحُ بَعْدِى بِدُنْیا وَلااخِرَةٍ ... ذَبِّحَکَ اللّهُ عَلى فِراشِکَ عاجِلاً اِنِّى لاَرْجُو اَنْ لا تَاءَکُلَ مِنْ برِّ العراق اِلا یسیراً))
کلمات کلیدی:
و اینک تاریخ تکرار مى شود و یک بار دیگر پس ماندگان آل ابوسفیان و پیروان و ایادى ابوسفیانهاى قرن ، براى محو اسلام و خاموش نمودن چراغى که در این برهه از زمان در ایران درخشید و همه ملتها و کشورهاى اسلامى در پرتو آن نیروى تازه اى در خود احساس نمودند، در اولین سالهاى تاءسیس جمهورى اسلامى به ایران حمله نمودند.
آرى ، اینک که مشغول نگارش این اوراق هستیم هشت ماه است که جنگى از سوى حزب بعث عراق بر علیه ایران شروع شده است که اگر نگوییم در تاریخ دنیا، حداقل در تاریخ دو کشور اسلامى بى سابقه است . این جنگ که با حمله هوایى و زمینى و دریایى از سوى عراق شروع گردید در این مدت چه خسارات جانى و مالى متوجه ایران نموده است . در آینده و در تاریخ به صورت یک فاجعه عظیم براى اسلام و در تاریخ مسلمانان ثبت خواهد گردید همانگونه که انقلاب اسلامى ایران به صورت یک رویداد مهم اسلامى به ثبت خواهد رسید.
ولى آنچه در این جنگ حائز اهمیت است این است که این آل ابوسفیان و شیعیان آل ابوسفیان که ایمان به خدا و عقیده به روز جزا ندارند، از حریت و آزادگى و از شرف انسانى و حیثیت ملى نیز بویى نبرده اند؛ زیرا در این مدت طولانى که از این جنگ مى گذرد، گذشته از کشته شدن هزاران نفر از جوانان و بهترین و پاکترین رزمندگان و گذشته از تعدیات و به اسارت گرفتن افراد غیرنظامى و حتى تجاوز به حریم ناموس مرزنشینان و آواره ساختن یک میلیون و نیم ایرانى از شهر و دیار خویش ، هر روز مواجه هستیم با بمباران شدن شهرهاى ایران و قرار گرفتن بیمارستانها و مدارس و مساجد و افراد غیرنظامى در زیر گلوله توپهاى دوربرد و در زیر موشکهاى نُه مترى عراق ، چه افراد بیمار و مجروح که در این بیمارستانها در اثر موشکها و گلوله هاى توپ در زیر تلهاى خاک دفن مى گردد! و چه اطفال خردسالى که در مدارس و در اثر بمباران هواپیماهاى عراقى بدنشان قطعه قطعه مى گردد و چه مادرانى که در سوگ این اطفال صغیر و بى گناه مى نشینند و چه نمازگزارانى که در میان مسجد و در صف نماز و در اثر گلوله باران عراقیها در زیر آوار مى مانند.
و تاءسف بار اینکه دنیاى به اصطلاح متمدن ! نه تنها در مقابل این همه وحشیگرى و ددمنشى ، سکوت اختیار نموده است بلکه این دشمن انسانیت را با انواع سلاحها تقویت و از نظر مالى و سیاسى هر نوع یارى و پشتیبانى را انجام مى دهد.
کلمات کلیدی:
متن سخن :
اَلْمَوْتُ اَوْلى مِنْ رُکُوبِ الْعارِ |
وَالْعارُ اَوْلى مِنْ دُخُولِالنّار(265) |
اَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِی |
آلیْتُ اَنْ لا اَنْثَنى |
اَحْمى عِیالاتِ اَبِى |
اَمْضِى عَلى دِینِ النَّبى |
اَنَا ابْنُ عَلِی الْخَیْرِ مِنْ آلِ هاشِمٍ |
کَفانِى بِهذا مَفْخَراً حِینَ اَفْخَرُ |
وَجَدّى رَسُولُاللّه ، اءکْرَمُ مَنْ مَضى |
وَنَحْنُ سِراجُاللّه فى الاَرْضِ نَزْهَرُ |
وَفاطِمَةُ اُمّى اْبنَةُ الطُّهْرِ اَحْمَدَ |
وَعَمّى یُدْعى ذُوالجَناحَیْنِ جَعْفَرُ |
وَفِینا کِتابُاللّه اُنْزِلَ صادِعاً |
وَفینَا الْهُدى وَالْوَحْیُ بِالْخَیْرِ یُذْکَرُ |
وَنَحْنُ اَمانُاللّهِ فِى الْخَلْقِ کلّهِمْ |
نَسِّرُ بِهذا فىِ الاَنامِ وَنَجْهَرُ |
وَنَحْنُ وُلاةُ الْحَوْضِ نَسْقِى مُحِبَّنا |
بِکَاءْسٍ وَذاکَ الْحَوْضُ للسَقىُ کَوثَرُ |
فَیَسْعَدُ فِینا فىِ الْقِیامِ مُحِبّنا |
وَمُبْغِضُنا یوم الْقِیمَةِ یَخْسَرُ(266) |
کَفَرَ الْقَوْمُ وَقدْماً رَغِبُوا |
عَنْ ثَواب اللّه رَبِّ الثَّقَلَیْنِ |
قَتَلُوا قِدْماً عَلِّیاً واْبنَهُ |
حَسَنَ الخَیْرِ وَجاءوا لِلْحُسَیْن |
خیْرَهُ اللّه مِنَ الْخَلْقِ اءَبى |
بَعْدَ جَدّى وَاَنَا ابْنُ الْخِیرَتَیْنِ(267) |
کلمات کلیدی:
((اَللّهُمَّ مُتَعالىَ الْمَکانِ عَظِیمَ الْجَبَرُوتِ شَدِیدَ الِْمحالِ عَنِّى غَنِىُّ
عَنِ الْخَلائِقِ عَرِیضُ الْکِبْرِیاءِ قادِرٌ عَلى ما تَشاءُ
قَرِیبٌ الرَّحْمَةِ صادِقُ الْوَعْدِ سابِغُ النِّعْمَةِ حَسَنُ الْبَلاءِ
قَرِیبٌ اِذا دُعیتَ مُحِیطٌ بِما خَلَقْتَ
قابِلُ التَّوْبَةِ لِمَنْ تابَ اِلَیْکَ قادِرٌ على ما اَرَدْتَ
تُدْرِکُ ما طَلَبْتَ شَکُورٌ اِذا شُکرْتَ ذَکُورٌ اِذا ذُکِرْتَ
اَدْعُوکَ مُحْتاجاً وَاَرْغَبُ اِلَیْکَ فَقِیراً وَاَفْزعُ اِلَیْکَ
خائِفاً وَاَبْکِى مَکْرُوباً وَاَسْتَعِینُ بِکَ ضَعِیفاً
وَاَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ کافِیاً اَللّهُمَّ احْکُمْ بَیْنَنا وَبَیْنَ قَومنا
فَاِنَّهُمْ غَرُّونا وَخَذَلُونا وَغَدَرُوا بِنا وَقَتَلُونا
وَنَحْنُ عِتْرَةُ نَبِیِّکَ وَوُلْدُ حَبِیبِکَ مُحَمَّدٍ صلى اللّه علیه و آله الَّذِى اصْطَفَیْتَهُ
بِالرِّسالَةِ وَاءتْمَنْتَهُ الْوَحْىِ عَلَى
فَاجْعَلْ لَنا مِنْ اَمْرِنا فَرَجاً وَمَخْرَجاً یا اَرْحَمَ الراحِمینَ.
...صَبْراً عَلى قَضائِکَ یا رَبِّ لا اِلهَ سِواکَ
یا غِیاثَالْمُسْتَغیثین مالِى رَبُّ سِواکَ وَلا مَعْبُودٌ غَیْرکَ
صَبْراً عَلى حُکْمِکَ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ
یا دائِماً لا نَفادَ لَهُ یا مُحْیِى الْمَوتى
یا قائِماً عَلى کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ اُحْکُمْ بَیْنى وَبَیْنَهُمْ
وَاَنْتَ خَیْرُالْحاکِمینَ)).
ترجمه و توضیح لغات :
مُتَعال : برتر. جَبَرُوت : صیغه مبالغه است : قُدْرَتْ: تسلط. مِحال (به کسر میم ): دقت ، تصرف ، عریض : گسترده . کِبْرِیاء: عظمت و بزرگى ، سابِغ : وسیع . شَکُور: شکرگزار و یکى از اسماء خداوند است که پاداش زیاد در مقابل کم مى دهد.ذکور: یادآورنده ، بسیار یاد کننده . بَلاء: آزمایش . رَغِبَ اِلَیْه : تضرع و زارى نمود. فقیر: نیازمند. فَزَعَ اِلَیْهِ: به سوى او پناه برد. کرْب : اندوه . غَرُّونا (از غَرَّ): گول زد. غَدْر: خیانت کردن . غِیاث : کمک . اِسْتِغاثَة : یارى طلبیدن . نَفاد: تمام شدن .
ترجمه و توضیح :
بنابه نقل شیخ الطائفه ، شیخ طوسى در مصباح المتهجد و مرحوم سیدبن طاووس در اقبال ، حسین بن على علیهما السلام در آخرین دقایق زندگیش چشمها راباز کرد و به سوى آسمان متوجه گردید و براى آخرین بار با پروردگار خویش ، پروردگار عالمیان چنین مناجات و راز و نیاز نمود(271):
((اى خدایى که مقامت بس بلند، غضبت شدید، نیرویت بالاتر از هر نیرو، تو که از مخلوقات خویش مستغنى هستى و در کبریا و عظمت فراگیر، به آنچه بخواهى توانا، رحمتت به بندگانت نزدیک ، وعده ات صادق ، نعمتت شامل ، امتحانت زیبا، به بندگانت که تو را بخوانند نزدیک هستى و بر آنچه آفریده اى احاطه دارى و هرکس که از در توبه درآید پذیرایى ، آنچه را که اراده کنى توانایى ، آنچه را که بخواهى درک توانى کرد، کسى را که شکرگزار تو باشد شکرگزارى ، یاد کننده ات را یادآورى ، من تو را خوانم که نیازمند تواءم و به سوى تو روى آرم که درمانده تواءم ، ترسان به پیشگاهت فزع مى کنم ، غمگین دربرابرت مى گریم ، از تو مدد مى طلبم که ناتوانم ، خود را به تو وامى گذارم که بسنده اى ، خدایا! در میان ما و قوم ما داورى کن که آنان از راه مکر و حیله وارد شدند و دست از یارى ما برداشتند وما را که فرزندان پیامبر و حبیب تو محمد صلّى اللّه علیه و آله هستیم به قتل رسانیدند، پیامبرى که به رسالت خویش انتخاب نموده وامین و حیش قرار داده اى ، اى خدا! اى مهربانترین ! در حوادث ، بر ما گشایش و در پیشامدها، برما خلاصى عنایت کن )).
امام علیه السلام مناجات خویش را با این جملات به پایان رسانید:
((در مقابل قضا و قدر تو شکیبا هستم اى پروردگارى که بجز تو خدایى نیست . اى فریادرس دادخواهان که مرا جز تو پروردگارى و معبودى نیست . برحکم و تقدیر تو صابر و شکیبا هستم . اى فریادرس آنکه فریادرسى ندارد، اى همیشه زنده اى که پایان ندارد. اى زنده کننده مردگان . اى خدایى که هرکسى را با اعمالش مى سنجى ، در میان من و این مردم حکم کن که تو بهترین حکم کنندگانى )).
و آنگاه که صورت به خاک مى گذاشت ، گفت :((بِسْمِاللّه وَبِاللّه وَفِى سَبیلِاللّه وَعَلى مِلَّةِ رَسُولِاللّه ))(272).))
کلمات کلیدی:
نام : امام حسین (ع)
لقب : سیدالشهداء
کنیه : ابواعبدالله
نام پدر : علی (ع)
نام مادر : فاطمه (س)
تاریخ تولد : 3 شعبان 4 هجری قمری
محل تولد : مدینه
مدت رهبری : 11 سال
مدت عمر : 57 سال
تاریخ شهادت : 10 محرم 61 هجری قمری
محل شهادت : کربلا
نام قاتل : شمر به دستور یزید
محل دفن : کربلا
کلمات کلیدی:
هیئتE
تا حالا صدای طبل;1 و سنجی که تو هیئت ها می زنند رو شنیدین ؟ تا حالا شده صدای هیئت رو بشنوید و به هیئت نروید ؟ شما ها می دونستید تو بعضی از شهر ها به خاطر امام حسین (ع) بعضی از افراد از روستاهاشون ، گوسفند می یارند برای مردمی که تو هیئت شرکت می کنند گرسنه به خانه بر نگردند ، نه تنها برای گرسنه نماندن افراد بلکه برای رضای خدا ، یعنی همون که گوسفندهاشون رو نذر می کنند .
اونا مثل ما نیستند که صدای هیئت از تو کوچه یا خیابونC کناریمون بیاد و زورشون بیاد بروند هیئت . اونا از روستای دورافتادشون با پول و درامد کمی که دارند به عشق امام حسین به شهر میان ، تو بعضی روستاها هم هیئت هست ولی باز هم از ما شهری ها بهتراند چون که مراسم های قشنگی دارند مثلا تو خراشاد از روستاهای بیرجند ، مراسم علم بندان; یا همان جنگ علم ها برگزار می شود . تو بعضی از روستاهای دیگر بیرجند مراسم تعزیهI برگزار می شود .
چند تا شکل در مورد محرم : edc : خیمه^_ : تیر و کمان
شما هم یکم من رو کمک کنید مطلب جدید ندارم !!!!!! A
کلمات کلیدی: