خرید ساعت مچی

|

صفحات پاپ آپ popup window

نفرین امام (ع ) و سرگذشت عمرسعد - عاشوراییان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هان ! دشمنی با یکدیگر، زداینده است .مقصودم زداینده مو نیست، که زداینده دین است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
عاشوراییان
 
نفرین امام (ع ) و سرگذشت عمرسعد

حسین بن على علیهما السلام به عنوان اتمام حجت دوبار با عمرسعد ملاقات و به وى موعظه و نصیحت نمود و حتى وعده داد هرنوع خسارت مادى را که ممکن است بر وى متوجه گردد، جبران نماید و امام علیه السلام خواست از این راهها او را ارشاد و هدایت نماید تا دست به این جنایت هولناک نزند و به بدبختى دنیا و آخرت گرفتار نگردد.
ولى حبّ مقام و آرزوى نیل به ریاست آنچنان عقل عمرسعد را قبضه نموده و اختیار از کف او ربوده بود که در هردوبار امام علیه السلام با عکس العمل منفى از سوى وى مواجه گردید و از این همه نصیحت و موعظه نتیجه اى نگرفت تا بالا خره در ملاقات اول او را چنین نفرین نمود:
((ذَبِّحَکَ اللّهُ عَلى فِراشِکَ؛)) خدا کسى را بر تو مسلط گرداند که در میان رختخواب ، سر از تنت جدا کند و در قیامت تو را نیامرزد و امیدوارم از گندم عراق جز به مقدار کمى نصیب تو نگردد))(180).
و در این سخن امام مى بینیم آن حضرت پس از موعظه و نصیحت آنگاه که نتیجه اى نگرفت و پسر سعد را آماده حمله دید فرمود: نه تنها ریاستى نصیب تو نخواهد گردید بلکه نه در دنیا و نه در آخرت روى خوشى نخواهى دید.
اینک یک نگاه گذرا به سرنوشت عمرسعد پس از جریان عاشورا مى اندازیم تا معلوم گردد آنچه امام علیه السلام درباره آینده وى گفته بود، چگونه تحقق پذیرفت . و در مدت کوتاهى که پس از جریان عاشورا زنده بود روز خوشى ندید و مرگ او نیز نه تنها به صورت طبیعى نبود بلکه به مضمون نفرین امام علیه السلام به صورت ذبح ، آن هم در درون خانه و در میان رختخوابش واقع گردید.
ذلت و بدبختى عمرسعد بلافاصله پس از جریان عاشورا شروع شد؛ زیرا وى به هنگامى که به همراه اسرا وارد کوفه گردید براى دادن گزارش جریان کربلا، به ملاقات ابن زیاد رفت ، ابن زیاد پس ازاستماع این گزارش به وى گفت : اینک آن فرمان کتبى را که براى جنگ با حسین به تو داده بودم ، به خود من برگردان . عمرسعد به بهانه اینکه متن فرمان در گیرودار جنگ مفقود شده است ، از تحویل دادن آن خوددارى ورزید ولى چون اصرار شدید ابن زیاد را دید، گفت : امیر! چرا چنین اصرار مى ورزى من که فرمان تو را اطاعت کردم و حسین و یارانش را کشتم و اما این فرمان تو باید در نزد من بماند تا بر عجایز و پیرزنان قریش در مدینه و شهرهاى دیگر ارائه دهم و عذر خویش را بخواهم .
و بنا به نقل سبط بن جوزى ، ابن زیاد برآشفت و جرّ و بحث در میان آن دو به آنجا کشید که عمرسعد چون از دارالاماره به سوى خانه خویش حرکت مى کرد، چنین گفت : هیچ مسافرى دیده نشده است که مانند من با دست خالى و با بدبختى به خانه خویش مراجعت کند که هم دنیا را از دست دادم و هم آخرت را.
او پس از این جریان خانه نشین گردید؛ زیرا هم مورد خشم ابن زیاد قرار گرفت و هم مورد نفرت عموم مردم کوفه که هروقت به مسجد مى رفت مردم از وى کناره مى گرفتند و هر وقت از کوچه و بازار عبور مى کرد مرد و زن و کوچک و بزرگ او را سبّ و لعن مى نمودند و به همدیگر نشان مى دادند و مى گفتند:
((هذا قاتِلُ الْحُسَیْنِ؛)) این است آن مردى که حسین را شهید نمود)).
و بالا خره در سال 65 هجرى یعنى پنج سال پس از شهادت امام حسین علیه السلام به دستور مختار ثقفى با تفصیلى که در کتب تاریخ آمده است به قتل رسید. و اجمال آن این است که :
یک روز مختار به تصمیم خود درباره قتل عمرسعد اشاره نمود و چنین گفت : بزودى کسى را که داراى مشخصاتى چنین و چنان است و قتل وى اهل زمین و آسمان را خشنود مى کند خواهم کشت . مردى
((هیثم نام )) که در آن مجلس حضور داشت منظور مختار را فهمید و فرزندش ((عریان )) را به نزد عمرسعد فرستاد و بر وى هشدار داد. روز بعد عمرسعد فرزندش ((حفص )) را که در کربلا نیز به همراه او بود به نزد مختار فرستاد تا با وى گفتگو کند. پس از ورود ((حفص )) مختار رئیس شرطه خویش ((کیسان تمار)) را مخفیانه به حضور طلبید و دستور داد که اینک باید سر عمرسعد را از تنش جدا کرده و در نزد من حاضر کنى .
ابن قتیبه مى گوید:
((کیسان )) طبق دستور مختار وارد خانه عمرسعد گردید و او را در میان رختخواب دریافت او چون قیافه خشمناک کیسان را دید مرگ خویش را یقین کرده و خواست از جاى خویش برخیزد که لحاف به پایش پیچید و به روى رختخواب افتاد و کیسان مجالى نداد و سر از تنش جدا نمود و این چنین دفتر ننگین و جنایت بار زندگى او را درهم پیچید.
((کیسان )) چون سر منحوس عمرسعد را به نزد مختار آورد، مختار خطاب به ((حفص )) گفت : صاحب این سر بریده را مى شناسى ؟ گفت آرى و پس از او در زندگى خیر نیست .
مختار گفت : آرى براى تو زندگى سودى ندارد سپس دستور داد سر
((حفص )) را نیز از تنش جدا کرده و در کنار سر پدرش قرار دادند آنگاه مختار چنین گفت : عمرسعد در برابر حسین و حفص در برابر على اکبر. سپس گفت : نه به خدا سوگند که برابر نیستند و اگر سه چهارم همه خاندان قریش را به قتل برسانم حتى با یک بند انگشت حسین بن على علیهما السلام نیز برابرى نخواهد نمود(181).
و این بود نتیجه نفرین و پیش بینى حسین بن على علیهما السلام در مورد عمربن سعد بزرگترین جنایتکار تاریخ که فرمود:
((فَاِنَّکَ لا تَفْرَحُ بَعْدِى بِدُنْیا وَلااخِرَةٍ ... ذَبِّحَکَ اللّهُ عَلى فِراشِکَ عاجِلاً اِنِّى لاَرْجُو اَنْ لا تَاءَکُلَ مِنْ برِّ العراق اِلا یسیراً))

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مرتضی فروتن تنها 85/11/15:: 9:0 صبح     |     () نظر