خرید ساعت مچی

|

صفحات پاپ آپ popup window

کمی فکر کنید . - عاشوراییان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تنگدستى بزرگتر مرگ است . [نهج البلاغه]
عاشوراییان
 
کمی فکر کنید .

 

خیلی وقت ها شده وقتی شما تو صف مدرسه یا وقتی تو ماشین هستین یا وقتی که کسی داره مطلبی در مورد دین می گه از کنارش راحت می گذرید ! بعضی ها می گویند نه . اما آن ها هم به این بلا دچار هستند . می گین نه حالا ببینید . شما تا حالا شده تلویزیون رو روشن کنید که در اون در مورد دین و قرآن و امثال این ها صحبت می کرده باشد و اون شبکه دیگه فیلم داشته باشه که شما هم دوست دارید اون رو ببینید . حالا شما کدوم رو انتخاب می کنید ؟ فیلم یا شبکه قرآن ؟ بعضی ها می گن خوب اینها که تکراریه ؟ درسته بعضی هاش تکراریه ولی همش نه .

وقتی زنگ خورد بچه ها با نظم در صف ایستادند . بعد از خبر دار ناظم مدرسه یه کدوم از بچه ها قرآن تلاوت کرد و بعد از این یکی دیگه از بچه ها شروع به نوحه خونی کرد بعد از اون یکی از ناظم های ما که تقریبا همه بچه ها ازش خوششون نمیاد آمد و مطالبی رو در مورد امام حسین (ع) گفت : « یک روزی یکی از پادشاهان قدیم یکی از کشور ها برای شکار با چند نفر از سربازان و وزیران خود به طرف جنگل حرکت می کنند در بین راه آهویی از جلو پادشاه فرار می کند . آهو نظر پادشاه رو به خودش جلب می کنه . در این هنگام که همراهان پادشاه برای پیدا کردن شکار پراکنده شده بودند پادشاه از بین درختان به دنبال آن آهو می رود . وقتی پادشاه آهو رو گم می کنه تصمیم می گیره برگرده اما راه رو بلد نبوده و تو جنگل گم می شه . بعد از چند ساعت راه رفتن او به بیابان می رسد در بیابان خانه کوچکی را می بیند برای این که از گرسنگی و تشنگی هلاک نشود به طرف کلبه حرکت می کند وقتی به کلبه می رسد یک پیرزن و یک گوسفند را می بیند . پادشاه که گرسنه بود به پیرزن می گه من گرسنه هستم چیز برای خوردن نداری ؟ پیرزن به او می گوید فقط همین یک گوسفند را دارم برو او را کباب کن و بخور (ضمنا پیرزن از شیر گوسفند زنده مانده بود ) . پادشاه گوسفند را بر میدارد و کباب می کند و می خورد وقتی سیر می شود از پیرزن سوال می کند راه کاخ من کجاست بعد پیرزن راه را به او نشان می دهد .... وقتی پادشاه به کاخ خود می رسد داستان را برای دربار توضیح می دهد و می گوید چگونه از پیرزن تشکر کنم . یکی از درباریان می گوید که چند کیسه طلا . دیگری می گوید 7 گوسفند به او بده . پادشاه در جواب درباریان می گوید او تمام زندگی خود را به من داد آیا این 7 گوسفند و چند کیسه طلا تمام زندگی من است .»

با توجه به این داستان امام حسین (ع) همه چیز خود را از فرزندان گرفته نا بهترین دوستان خود را فدا کرد حالا ما باید چگونه این کار امام (ع) را جبران کنیم .


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مرتضی فروتن تنها 85/11/17:: 10:10 عصر     |     () نظر