خرید ساعت مچی

|

صفحات پاپ آپ popup window

مرتضی فروتن تنها - عاشوراییان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسانی را که به آنها دانش می آموزید، بزرگ شمارید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
عاشوراییان
 
در بیان ثواب بکاء و گفتن و خواندن مرثیه و اقامه مجلس عزاء برای آ

 

شیخ جلیل کامل جعفربن قولویه در کامل از ابن خارجه روایت کرده است که گفت روزی در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودیم و جناب امام حسین علیه السلام را یاد کردیم حضرت بسیار گریست و ما گریستیم، پس حضرت سر برداشت و فرمود که امام حسین علیه السلام می‌فرمود: که منم کشتة گریه و زاری، هیچ مؤمنی مرا یاد نمی کند مگر آنکه گریان می‌گردد. و نیز روایت کرده است که هیچ روزی حسین بن علی علیه السلام نزد جناب صادق علیه السلام مذکور نمی‌شد که کسی آن حضرت را تا شب متبسم بیند و در تمام آن روز محزون و گریان بود و می‌فرمود که جناب امام حسین علیه السلام سبب گریة هر مؤمن است.

و شیخ طوسی و مفید از ابان بن تغلب روایت کرده‌اند که حضرت صادق علیه السلام فرمود که نفس آن کسی که به جهت مظلومیت ما مهموم باشد تسبیح است، و اندوه او عبادت و پوشیدن اسرار ما از بیگانگان در راه خدا جهاد است. آنگاه فرمود که واجب می‌کند این حدیث به آب طلا نوشته شود.

و به سندهای معتبرة بسیار از ابوعمارة منشد یعنی شعرخوان روایت کرده‌اند که گفت روزی به خدمت جناب صادق علیه السلام رفتم حضرت فرمود که شعری چند در مرثیة حسین علیه السلام بخوان چون شروع کردم به خواندن حضرت گریان شد و من مرثیه می‌خواندم و حضرت می‌گریست تا آنکه صدای گریه از خانة آن حضرت بلند شد.

و به روایت دیگر حضرت فرمود: به آن روشی که در پیش خود می‌خوانید و نوحه می‌کنید بخوان، چون خواندم حضرت بسیار گریست و صدای گریه زنان آن حضرت نیز از پشت پرده بلند شد چون فارغ شدم حضرت فرمود که هر که شعری در مرثیه حضرت حسین علیه السلام بخواند و پنجاه کس را بگریاند بهشت او را واجب گردد. و هر که سی کس را بگریاند بهشت او را واجب گردد. و هر که بیست کس را. و هر که ده کس را و هر که پنج کس را. و هر که یک کس را بگریاند بهشت او را واجب گردد. و هر که مرثیه بخواند و خود بگرید بهشت او را واجب گردد.

و هر که او را گریه نیاید پس تباکی کند بهشت او را واجب گردد.

و شیخ کشی ره از زید شحام روایت کرده است که من با جماعتی از اهل کوفه در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودیم که جعفر بن عفان وارد شد حضرت او را اکرام فرمود و نزدیک خود او را نشانید، پس فرمود یا جعفر عرض کرد لبیک خدا مرا فدای تو گرداند، حضرت فرمود بَلَغَنی اَنَکَ تَقُولُ الشّعِر فیِ الْحُسَیْنِ وَ تَجیدَ به من رسید که تو در مرثیه حسین علیه السلام شعر می‌گویی و نیکو می‌گوئی عرض کرد بلی فدای تو شوم فرمود که پس بخوان. چون جعفر مرثیه خواند حضرت وحاضرین مجلس گریستند و حضرت آنقدر گریست که اشک چشم مبارکش بر محاسن شریفش جاری شد. پس فرمود به خدا سوگند که ملائکه مقربان در اینجا حاضر شدند و مرثیة تو را برای حسین علیه السلام شنیدند و زیاده از آنچه ما گریستیم گریستند. و به تحقیق که حق تعالی در همین ساعت بهشت را با تمام نعمتهای آن از برای تو واجب گردانید و گناهان ترا آمرزید. پس فرمود ای جعفر می‌خواهی که زیادتر بگویم؟ گفت بلی ای سید من، فرمود که هر که در مرثیة حسین علیه السلام شعری بگوید و بگرید و بگریاند البته حق تعالی بهشت را برای او واجب گرداند و بیامرزد او را.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مرتضی فروتن تنها 85/11/20:: 7:0 صبح     |     () نظر
 
علت ترغیب ائمه به اقامه عزای حسین (ع)

 

 هیچیک از تکالیف شرعی بدون حکمت نیست و منظور از عزاداری هم این نبوده که همدردی با حضرت زهرا(س) و پیامبر(ص) کنیم. هر اندازه گریه و زاری کنیم تسلّی خاطر آنها نیست، چرا که آرزوی همگی آنها شهادت بوده و اینطور نیست که آنها هم هنوز در اندوه و ماتم باشند، البته منتظر قیام حضرت ولی(عج) می باشند تا انتقام ظلم را بگیرند. لذا اگر به آن نیت بگوئیم آنها و عقاید اسلام را کوچک شمرده ایم بلکه مقصود این است که کربلا به صورت یک مکتب تعلیمی و ترتیبی زنده بماند و تا این روحیه شهادت طلبی زنده است، اسلام و انسانیت زنده خواهد ماند.

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مرتضی فروتن تنها 85/11/19:: 10:0 عصر     |     () نظر
 
در بیان عدد اولاد حضرت امام حسین علیه السلام

 

شیخ مفید ره فرموده که آن حضرت را شش فرزند بود چهار تن از ایشان پسران بودند : 

1 - علی بن الحسین الکبر ( امام سجاد ( ع ) ) و کنیت او ابو محمد است و مادرش شاه زنان دختر کسری یزجرد است .
2 - علی بن الحسین الاصغر معروف به علی اکبر که در کربلا با پدرش شهید شد به شرحی که در سایت اماده است و مادرش لیلی دختر ابومره بن عروه بن مسعود ثقفیه است
3 - جعفر بن الحسین است و مادر او زنی از قبیله قضاعه، او در حیات پدر وفات یافت و اولادی نداشت .
4 - عبد الله ( معروف به حضرت علی اصغر ) و او نیز در کربلا در کنار پدر به زخم تیری شهید گشت که در فرازهایی از عاشورا آمده است .
اما دختران : یکی سکینه است کخ مادر او رباب دختر امرئ القیس است و این رباب نیز مادر عبد الله بن الحسین است و دختر دیگر فاطمه نام داشت و مادر او ام اسحاق دختر طلحه بن عبید الله تیمیه است.


که البته در تعداد فرزندان حضرت امام حسین (ع) تا 9 تن نیز روایت شده است .


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مرتضی فروتن تنها 85/11/19:: 9:0 صبح     |     () نظر
 
فلسفه قیام عاشورا

 

 در حادثه کربلا ما به مسائل زیادی بر می خوریم در یک جا سخن از بیعت خواستن یزید از امام حسین و امتناع امام از بیعت، در یکجا دعوت مردم کوفه از امام حسین و پذیرفتن امام ولی در جایی بدون توجه به مسئله بیعت و بدون توجه به درخواست دعوت کوفیان حضرت حسین (ع) از اوضاع حکومت انتقاد می کند.

از فساد و حرام خواریها و ظلم و ستم انتقاد می کند و اینجا  امر به معروف و نهی از منکر را لازم می بیند.

البته حقیقتاً باید گفت همه این سه مورد تاثیر داشته است چون پاره ای از عکس العملهای امام بر اساس امتناع از بیعت پاره ای بر اساس دعوت مردم کوفه و پاره ای بر اساس مبارزه با منکرات و فسادهای آن برهه از زمان صورت گرفته است.

حال باید دید دو عامل اصلی قیام چه بوده است. و باید دید کدام عامل تاثیری به سزایی داشته است.

توضیح عکس العمل اول را همه شنیده ایم که معاویه با چه وضعی به حکومت رسید وقتی اصحاب امام حسن مجتبی (ع)، آنقدر سستی کردند امام یک قرارداد موقت با معاویه امضاء کردند در مفاد این صلحنامه آمده بود که بعد از مرگ معاویه مقام خلیفه مسلمین به امام حسن برسد و اگر ایشان به شهادت رسیده بودند به برادرش امام حسین منتقل شود برای همین معاویه امام حسن مجتبی را مسموم نمودند تا مدعایی نماند و خود معاویه می خواست حکومت را به شکل سلطنت و موروثی در بیاورد. تا زمان معاویه ، مسئله خلافت و حکومت یک مسئله موروثی نبود و فقط دو طرز تفکر بود:

الف: یک طرز تفکر که خلافت، فقط شایسته کسی است که پیغمبر او را منصوب کرده باشد.

ب: یک طرز تفکر دیگر این بود که مردم حق دارند خلیفه ای برای خودشان انتخاب کنند و این مسئله در میان نبود که یک خلیفه برای خود جانشین معین کند اما تصمیم معاویه از همان روزهای اول این بود که نگذارد خلافت از خانه اش خارج شود ولی خود معاویه احساس می کرد این کار فعلا زمینه مساعدی ندارد و کسیکه او را به این کار تشویق و تشجیع نمود مغیره بن شعبه (لعنه ا) بود چون مغیره خودش طمع حکومت کوفه را داشت مغیره همان شخصی بود که با غلاف شمشیر به پهلوی خانم زهرا (س) زد و همان مغیره ای که قبلا هم حاکم کوفه بوده است و از اینکه معاویه او را عزل نموده بود ناراحت بود. برای همین مغیره به شام رفت و به یزیدبن معاویه گفت نمی دانم چرا معاویه درباره تو کوتاهی می کند دیگر معطل چیست؟ چرا تو را جانشین خودش نمی کند یزید گفت پدر فکر می کند این قضیه عملی نیست مغیره گفت عملی است چون هر چه معاویه بگوید مردم شام اطاعت می کنند و مردم مدینه را مروان حکم و از همه جا مهمتر و خطرناکتر کوفه (عراق کنونی) است این هم بعهده من.

یزید به نزد معاویه رفت و مطالب مغیره را گفت وقتی معاویه ، مغیره را احضار نمود مغیره با تملق گویی و منطق قویی که داشت معاویه را قانع می سازد معاویه هم برای بار دوم به او ابلاغ حکومت کوفه را می دهد (البته این جریان بعد از شهادت امام حسن مجتبی یعنی سالهای آخر عمر معاویه بوده است) مردم کوفه و مدینه با پیشنهاد مغیره و مروان مخالفت کردند لذا معاویه مجبور شد خودش به مدینه برود . معاویه پس از تسلط کامل بر محیط داخلی و پهناور اسلام که از افریقای شمالی تا حدود چین توسعه یافته بود اولین و بزرگترین اشتباه خودش راجع به سیاست خارجی را مرتکب شد چون وقتی تصمیم گرفت پسر جوان و نالایقش را ولیعهد کند ولی مردم نپذیرفتند و او شکست خورد برای رسیدن به این قصد شومش مرتکب جنایت بزرگی شد و آن این بود که با امپراطور روم که نیرومندترین دشمن خونین اسلام و مسلمانان بود به نفع قصد شومش صلح کرد و با این عمل جلوی پیشروی اسلام را در اروپا متوقف ساخت و برای تهدید یک طرفردار نیرومند که تاج و تخت یزید را پشتیبانی کند حاضر شد باجی هم به دولت روم بدهد.

معاویه زمانیکه که خودش به مدینه رفت سه نفر که مورد احترام مردم بودند را خواست (امام حسین (ع) عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم ، عبدالله بن زییر، همان شخصی که به امام علی خیانت کرد و مسبب جنگ جمل شد) معاویه سعی کرد با چرب زبانی به آنها برساند که صلاح اسلام ایجاب می کند حکومت ظاهری در دست یزید باشد ولی کار در دست شما تا اختلافی میان مردم رخ ندهد حتی به آنها گفت شما فعلا بیعت کنید ولی آنها قبول نکردند.

معاویه هنگام مردن، سخت نگران وضع پسرش یزید بود و به او نصایحی کرد که اگر یزید جامه عمل می پوشاند یقیناً بیشتر می توانست حکومت کند نصایح این بود (ای پسر جان، من رنج بار بستن را از تو بر داشتم، کارها را برایت هموار کردم و دشمنانت را راحت نمودم و رقیبان عرب را زیر فرمانت آوردم مردم حجاز را منظور دار که اصل تو هستند هر کس از آنها به نزد تو آمد گرامیش دار و هر کدامشان را هم غایب بود احوالش را بپرس اهالی عراق را منظور دار.

و اگر خواستند حاکمی را از آنها عزل کنی دریغ نکن چون عزل یک حاکم، آسانتر از برابری با صد هزار شمشیر است اهل شام را هم منظور دار که اطرافیان نزدیک و ذخیره تو هستند و اگر از دشمنی در هراس یودی از آنها یاری بجو و چون موفق شدی آنها را به وطن خودشان برگردان زیرا  اگر در سرزمین دیگر بمانند اخلاقشان بر می گردد. سپس معاویه می نویسد پسرم من نمی ترسم که کسی در حکومت با تو نزاع کند مگر 3 نفر حسین بن علی عبدالله بن زییر- عبدالله بن عمر ]چون هر سه خلیفه زاده بودند[.

حسین بن علی شخصی است که اهل عراق او را رها نکنند و او را وادار به خروج می کنند اگر خروج کرد و برابر او پیروز شدی از او درگذر که با تو خویشی نزدیک دارد و احترام و خلق او بسیار است و او نوه پیامبر است.

اما عبدالله بن عمر اهل عبات است و اگر تنها بماند با تو بیعت می کند.

ولی عبدالله بن زبیر اگر بر تو خروج کرد و بر او پیروز شدی بند از بندش جدا کن و تا بتوانی خون دیگران قوم خود را حفظ کن.

معاویه می دانست این سه نفر یقیناً اعتراض خواهند کرد چون اعتراض آنها به نظر معاویه بدین دلیل بود که اگر خلافت به ارث برده می شود ما هم باید وارث باشیم و اگر خلافت به سابقه و لیاقت است هزاران مسلمان با سابقه و لیاقت است هزاران مسلمان سابقه دار تر از یزید هم وجود داشت و این اعتراضات واقعاً در ذهن اکثر مسلمان بود معاویه در این نصایح کاملا پیش بینی کرده بود که اگر یزید با امام حسین (ع) به خشونت رفتار کند و دست خود را به خون آغشته کند دیگر نمی تواند خلافت خود را ادامه دهد بقول بنی امیه متأسفانه یزید نتوانست سیاست مرموزانه پدرش را اعمال کند و سیاستی غلط را اعمال نمود و زحمات 50 ساله امیر را رشته کرد . معاویه فردی زیرک بود و خوب می دانست و می توانست پیش بینی کند بر عکس یزید که اولا جوان بود ثانیا مردی بود که اشراف زاده و با لهو و لعب مانوس شده بود و کاری کرد که در درجه اول به زبان خاندان بنی امیه و ابوسفیان تمام شد.

بعد از اینکه معاویه در نیمه رجب سال 60هـ.ق به درک رسید یزید به حاکم مدینه ولید بن عقبه ابوسفیان (نوه ابوسفیان) نامه ای می نویسد و مرگ معاویه را اطلاع می دهد و طی نامه ای خصوصی دستور داد از حسین بن علی (ع) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بیگرد و اگر بیعت نکردند سرشان را برای من بفرست وقتی ولید بن عقبه نامه یزید را دریافت کرد امام بعد از سه روز حرکت کرد. (علتش را انشاءالله در تاریخ واقعه کربلا تا شهادت خواهیم گفت) و به مکه هجرت نمود و شاید فکر شود که هجرت  بدین جهت بوده است که مکه حرم امن الهی است و خون حضرت را نمی ریزند خیر بلکه اولا اعلام مخالفت خودش را اعلام کرد ثانیا اگر در مدینه می ماند صدایش آنقدر به عالم اسلام نمی رسید و اگر شهید هم می شد خونش تاثیر زیادی نداشت برای همین صدایش در اطراف پیچید که امام حاضر به بیعت نشده است ثالثاً و از همه مهمتر امام حسین سوم شعبان وارد مکه شد و ماههای شعبان ، رمضان، شوال، ذی القعده و تا هشت ذی الحجه در مکه ماند ماههایی مهم که مردم جهت حج عمره آنجا می آمدند تا اینکه 8 ذی الحجه رسید و مردم که برای حج تمتع لباس احرام می پوشیدند و می خواهند به سوی منی و عرفات بروند همان لحظه ناگهان امام حسین (ع) اعلام می کند من می خواهم به طرف عراق و به سوی کوفه بروم یعنی پشت به حج و کعبه می کند و اعتراض و عدم رضایت خودش را به این شکل اعلام می کند.

البته مسئله بیعت مسئله اصلی قیام نیست فقط تأثیرش این بود که جرقه این حادثه عظیم کربلا زده شود.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مرتضی فروتن تنها 85/11/19:: 7:0 صبح     |     () نظر
 
سه عامل مقدس در نهضت امام حسین (ع) که نظیر آنها در دنیا وجود ندا

1ـ نهضت اباعبدالله الحسین (ع) شخصی و فردی نبود، بلکه کلی و انسانی بود، به خاطر حقیقت، عدالت و مساوات صورت گرفت و نهضتی که به خاطر حق و عدالت باشد همه افراد بشر آنرا دوست دارند و به آن ارج می نهند. همانطوریکه پیامبر (ص) برای امام حسین(ع) ارج و قرب و عشق خاصی قائل بودند و بارها جملاتی مانند حسین منی و انا من حسین را در جمع می فرمودند.
    2ـ قیام امام با یک بینش و بصیرت قوی توأم بود که زمانها باید می گذشت تا مردم متوجه ش
وند. فرض کنید مردم اجتماعی که در جهل و غفلت بودند، یک بصیر پیدا می شود و مصائب، درد و مشکل این مردم را بهتر از خودشان می شناسد مانند مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی، او در سال یک هزار و سیصد و ده قمری رحلت نمود. وی چهارده سال قبل از قیام مشروطیت قیام کرد و یک نهضت اسلامی در دولتهای اسلامی بپا کرد در آن تاریخ این مرد بزرگ خوانده می شود. دیده می شود یک فردی واقعا غریب بوده و درد ملتهای مسلمان را احساس می کرده حتی خود ملت خودش (ایران) هم به او دهان کجی می کردند، او را مورد تمسخر قرار می دادند و او را مورد حمایت قرار نمی دادند. اگر نامه های ایشان را که برای آیت ا میرزایی شیرازی و نوشته است بخوانیم عظمت او را بیشتر درک خواهیم کرد. الآن کشورهای اسلامی به او افتخار می کنند حتی در مورد ملیت و جای تولدش بین بعضی دول اختلاف است و او را از آن خود می دانند؛ ایران و افغان او را از خود می دانند، ترکها می گویند چون در کشور ما فوت نموده از آن ماست، مصریها افتخار می کنند که سید جمال به کشور ما آمد و قدر و منزلت او را می دانستم و علمایی مانند شیخ محمد عبده به او گرایش یافتند ولی متاسفانه در زمان خودش طرد شده و حتی از کشور خودش ایران با چه وضع نکبت باری تبعید شد و مانند جد بزرگوارش امام سجاد (ع) پاهایش را به شکم قاطر بستند و در هوای سرد زمستان از طریق کرمانشاه از مرز خارجش کردند، یکنفر از مردم ایران هم از سید جمال دفاع نکرد. نمونه بهتر و بارزتر وجود مقدس حضرت امیرالمومنین علی (ع) است آن هم از زبان مقدس و مبارک خودشان در نهج البلاغه ، ایشان در فاصله ضربت خوردن تا شهادت یعنی در فاصله چهل و چهار یا چهل و پنج ساعت آخر زندگیشان فرموده اند(خطبه صد و چهل و هفتم): غدا ترون ایامی و یکشف لکم عن سرائری ؛ فردا مرا خواهید شناخت و اسرار من برای شما کشف خواهد شد. این مطلب با عظمت را حتی مسیحیان، مخصوصاً دانشمندان معروفشان بیان کرده اند مانند جبران خلیل جبران، میکائیل نعیمه، جرج جرداق مسیحی.
    آنها با اینکه مسیحی هستند از شیفتگان واقعی مولا می باشند. جبران خلیل جبران می گوید: من نمی دانم چه راز و سری است که افرادی پیش از زمان خودشان به دنیا آمده اند مولا علی(ع) از همان افرادی است که آن مردم جاهل قدر و منزلتش را ندانستند، علی(ع) برای زمان خودش خیلی زیاد بود و کلاً در هر زمان علی (ع) برای زمان خودش خیلی زیاد است. ببینید جبران خلیل جبران مقام م
ولا را چقدر زیاد و خوب بیان نموده است. حقیقت را بهتر است از زبان خود حضرت بشنویم سلونی قبل ان تفقدونی که خودش بحث مفصلی دارد ولی آن مرد جاهل اشعث بن قیس که دشمن قسم خورده اهل بیت عصمت و طهارت بود گفت: یا علی، در سر من چقدر تار مو وجود دارد؟ مولا می فرمایند.... فقط بدان فرزندت قاتل فرزندم در کربلا می شود.... نهضت امام مانند بسیاری از حوادث جهانی آنچنان که باید شناخته شود، هنوز شناخته نشده است الآن شاید کمی فهمیده شود که یزید چه کسی بود؟ ولی نود و نه درصد مردم آن برهه از زمان نفهم بودند وقتی متوجه شدند که امام به شهادت رسیده بود. سپس تکان خوردند و قیام توابین، مختار، قیام عبدالله بن حنظله (غسیل الملائکه ) شروع شد.

    در زمان امام حسین(ع) مثلاً می خواهند خلیفه به ظاهر مسلمین را ببینند چه خواهند دید؟ افراد مسن تر که پیامبر(ص) را دیده، زمان علی(ع) را درک کرده اند و سادگی و فروتنی آنها را دیده بودند، حالا در مرکز دنیای اسلام آن زمان یعنی شام
جوانی را می دیدند که سی وسه سال سن دارد؛ جوانی بسیار قد بلند و خوش سیما و شاعر که خیلی هم زیبا شعر می گفت ولی اشعارش در وصف می، معشوقه، سگ و میمونش بود و اگر می خواستند او را ببینند باید هفت درب را طی می کردند تا به جایگاه او برسند، دربانان وی را تفتیش می کردند و بعد شخصی را می دیدند که در یک محیط مجلل روی تخت طلا نشسته است و اطراف او ترسیمهایی را با پایه های طلا و نقره کار گذاشته اند و روی آن شعرا، اعیان و اشراف نشسته اند بالادست میهمانان یک میمون را پهلوی خلیفه می بینند که لباسهایی فاخر و طلاکوب تنش کرده اند. حال چنین شخصی می گوید من خلیفه پیامبرم و او می خواهد مجری دستورات الهی باشد، نماز جمعه هم می خواند، به جای امام جماعت هم می ایستد، مردم را هم موعظه می کند و برای همین امام حسین(ع) برای نهی از منکر قیام می کند. در آن زمان وسائل ارتباطات جمعی نبود و مردم مدینه نمی دانستند در شام چه می گذرد؟ چون رفت و آمد خیلی کم بود و افرادی هم که از مدینه به شام می رفتند از دستگاه یزید اطلاعاتی نداشتند، بعد از قضیه امام حسین (ع) مردم مدینه تعجب نمودند که عجب، امام را کشتند؟ هیئتی را به سرپرستی عبدالله بن حنظله برای تحقیق به شام می فرستند، پس از بازگشت به مردم می گوید همین قدر در یک جمله به شما بگویم که ما مدتی که آنجا بودیم، دائم می گفتیم: خدا نکند از آسمان سنگ ببارد و ما به این شکل هلاک  شویم. عبدالله بن حنظله میگفت: ما از نزد کسی می آئیم که علناً شرابخواری می کرد و کارش سگ بازی و میمون بازی بود. او زنا می کرد حتی با محارم خویش.

    سپس عبدالله بن حنظله که هشت فرزند داشت به مردم مدینه گفت: قیام کنید یا نکنید من قیام خواهم کرد ولو با این هشت فرزندم. او قیام کرد و همگی آنها به شهادت رسیدند. 

    3ـ قیام حضرت ندائی بود در میان سکوت در ظلمت، در شرایطی که خفقان کاملاً حکمفرما بود، مردم قدرت حرف زدن نداشتند، سکوت مطلق و ناامیدی کامل حکمفرما بود، امام قیام نمود و سکوت را شکاند.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مرتضی فروتن تنها 85/11/17:: 10:26 عصر     |     () نظر
 
کمی فکر کنید .

 

خیلی وقت ها شده وقتی شما تو صف مدرسه یا وقتی تو ماشین هستین یا وقتی که کسی داره مطلبی در مورد دین می گه از کنارش راحت می گذرید ! بعضی ها می گویند نه . اما آن ها هم به این بلا دچار هستند . می گین نه حالا ببینید . شما تا حالا شده تلویزیون رو روشن کنید که در اون در مورد دین و قرآن و امثال این ها صحبت می کرده باشد و اون شبکه دیگه فیلم داشته باشه که شما هم دوست دارید اون رو ببینید . حالا شما کدوم رو انتخاب می کنید ؟ فیلم یا شبکه قرآن ؟ بعضی ها می گن خوب اینها که تکراریه ؟ درسته بعضی هاش تکراریه ولی همش نه .

وقتی زنگ خورد بچه ها با نظم در صف ایستادند . بعد از خبر دار ناظم مدرسه یه کدوم از بچه ها قرآن تلاوت کرد و بعد از این یکی دیگه از بچه ها شروع به نوحه خونی کرد بعد از اون یکی از ناظم های ما که تقریبا همه بچه ها ازش خوششون نمیاد آمد و مطالبی رو در مورد امام حسین (ع) گفت : « یک روزی یکی از پادشاهان قدیم یکی از کشور ها برای شکار با چند نفر از سربازان و وزیران خود به طرف جنگل حرکت می کنند در بین راه آهویی از جلو پادشاه فرار می کند . آهو نظر پادشاه رو به خودش جلب می کنه . در این هنگام که همراهان پادشاه برای پیدا کردن شکار پراکنده شده بودند پادشاه از بین درختان به دنبال آن آهو می رود . وقتی پادشاه آهو رو گم می کنه تصمیم می گیره برگرده اما راه رو بلد نبوده و تو جنگل گم می شه . بعد از چند ساعت راه رفتن او به بیابان می رسد در بیابان خانه کوچکی را می بیند برای این که از گرسنگی و تشنگی هلاک نشود به طرف کلبه حرکت می کند وقتی به کلبه می رسد یک پیرزن و یک گوسفند را می بیند . پادشاه که گرسنه بود به پیرزن می گه من گرسنه هستم چیز برای خوردن نداری ؟ پیرزن به او می گوید فقط همین یک گوسفند را دارم برو او را کباب کن و بخور (ضمنا پیرزن از شیر گوسفند زنده مانده بود ) . پادشاه گوسفند را بر میدارد و کباب می کند و می خورد وقتی سیر می شود از پیرزن سوال می کند راه کاخ من کجاست بعد پیرزن راه را به او نشان می دهد .... وقتی پادشاه به کاخ خود می رسد داستان را برای دربار توضیح می دهد و می گوید چگونه از پیرزن تشکر کنم . یکی از درباریان می گوید که چند کیسه طلا . دیگری می گوید 7 گوسفند به او بده . پادشاه در جواب درباریان می گوید او تمام زندگی خود را به من داد آیا این 7 گوسفند و چند کیسه طلا تمام زندگی من است .»

با توجه به این داستان امام حسین (ع) همه چیز خود را از فرزندان گرفته نا بهترین دوستان خود را فدا کرد حالا ما باید چگونه این کار امام (ع) را جبران کنیم .


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مرتضی فروتن تنها 85/11/17:: 10:10 عصر     |     () نظر
 
منشور جهانى

این سخن حسین بن على علیهما السلام گرچه به ظاهر یک خطابه اختصاصى است که در روز عاشورا آنگاه که مردم کوفه ناجوانمردانه حمله به سوى خیمه ها را آغاز نمودند، مورد خطاب قرار داده است ، ولى در واقع یک پیام عمومى و یک منشور جهانى است از قتلگاه کربلا به همه جهانیان و در همه زمانها که :
مردم دنیا اگر معتقد و پایبند به قوانین الهى و دستورات آسمانى نباشند لااقل باید حدود ملیت خویش را مراعات و به اصطلاح تابع قوانین بین المللى باشند.
اما قوانین آسمانى بویژه دین مقدس اسلام هر نوع تجاوز به حقوق دیگران را در مقام جنگ و دفاع و حتى در آنجا که آغازگر جنگ ، دشمن خونخوار باشد، محکوم کرده و مى گوید:
((در راه خدا با کسانى که با شما جنگ مى کنند (و آغازگر جنگ هستند) پیکار کنید و تجاوز نکنید که خداوند تجاوزگران را دوست ندارد))(269).
یعنى بجز کسانى که با شما وارد جنگ شده اند متعرض افراد دیگر دشمن نشوید. خانه مهاجمین را خراب و اشجارشان را قطع نکنید. آب را به روى آنان نبندید. مجروحین دشمن را مداوا کنید. فراریها را تعقیب ننمایید و به زنان و پیرمردان ایذا نکنید، حتى به مهاجمین نیز فحش و ناسزا نگویید و...
آرى ، پس از قرنها که حکم
((لا تَعْتَدُوا)) نازل گردید و حسین بن على علیهما السلام منشور مورد بحث را اعلام نمود، جهان بشریت و به اصطلاح قانونگذاران متمدن ! نیز براى جنگها قوانینى نه در حد قوانین جنگى اسلام ارائه دادند.
اما آیا این بشر خود خواه و این حیوان دوپا و درنده تر از هر درنده تا از تربیت آسمانى برخوردار نیست و تا قدم به مرحله انسانیت نگذاشته است - که تنها در پیروى نمودن از تعالیم انبیا میسر است - مى تواند خود را به این منشورها و این پیغامها و به این قوانین محدود سازد . و اگر شمر هم در رویاروئى امام علیه السلام به قشون خود دستور منع حمله مى دهد، دیدیم که یک عقب نشینى موقت و در اثر نفوذ معنوى کلام آن حضرت بود که بلافاصله پس از شهادت آن بزرگوار مجددا حمله به سوى خیمه ها و غارت زنان و اطفال شروع گردید.

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مرتضی فروتن تنها 85/11/15:: 8:0 عصر     |     () نظر
 
نامه حسین بن على (ع ) در پاسخ نامه هاى مردم کوفه
متن سخن :
((بِسْمِاللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم ،
مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِی اِلَى الْمَلاء مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُسْلِمِینَ، اَمّا بَعْدُ؛
فَاِنَّ هانیاً وَسَعیداً قَدِما عَلَىَّ بِکُتُبِکُمْ
وَکانا آخِر مَنْ قَدِمَ عَلَىَّ مِنْ رُسُلِکُمْ
وَقَدْ فَهِمْتُ کُلَّ الَّذِى قَصَصْتُمْ وَذَکَرْتُمْ
وَمَقالَةُ جُلِّکُمْ اَنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنا اِمامٌ فَاقْبِلْ
لَعَلَّاللّهَ یَجْمَعُنا بِکَ عَلَى الْهُدى وَالْحَقِّ.
وَقَدْ بَعَثْتُ اِلَیْکُمْ اَخِى وَابْنَ عَمىّ وَثِقَتى مِنْ اَهْلِ بَیْتِى
وَاَمْرتُهُ اَنْ یَکْتُبَ اِلَىَّ بِحالِکُمْ وَاَمْرِکُمْ وَرَاءْیِکُمْ
فَاِنْ کَتَبَ اَنَّهُ قَدْ اِجْتَمَعَ رَاءیُ مَلاِکُمْ وَذَوِى الْفَضْلِ وَالْحِجى مِنْکُمْ
عَلى مِثْلِ ما قَدِمَ عَلَىَّ بِهِ رُسُلکُمْ
وَقَرَاءْتُ فِى کُتُبِکُمْ اَقْدِمُ عَلَیْکُمْ وَشیکاً اِنْ شاءَا للّه
فَلَعَمرى مَاالا مامُ اِلاّ الْعامِلُ بِالْکتابِ وَالا خِذُ بِالْقِسْطِ وَالدّائنُ بِالْحَقِّ للّه
وَالْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذاتِاللّه وَالسَّلامُ))(38).
ترجمه و توضیح لغات :
مَلا: اعیان ، بزرگان قوم . حِجى : عقل و خرد. و شیک : سریع و قریبُالوُقوع . عَمْر (به فتح عین ): حیات و زندگى . لَعَمْرى : به جانم سوگند. دائن : پیرو، ملازم حق . حابِس : از حَبْس به معناى وقف .
ترجمه و توضیح :
چون مردم کوفه از مخالفت حسین بن على علیهما السلام با مساءله بیعت و از آمادگى آن حضرت براى مبارزه با فساد و از ورود آن حضرت به شهر مکه مطلع گردیدند پیکها و نامه هاى انفرادى و طومارهاى فراوانى به آن حضرت فرستادند که مضمون همه آن نامه ها و سفارشات این بود:
اینک که معاویه به هلاکت رسیده و مسلمانان از شرّ وى آسوده شده اند ما خود را نیازمند امام و رهبرى مى دانیم که ما را از حیرت و سرگردانى برهاند و کشتى شکسته ما را به سوى ساحل نجات هدایت و رهبرى نماید و اینک ما مردم کوفه با نعمان بن بشیر فرماندار یزید در این شهر در مقام مخالفت برآمده و هر نوع همکارى را با او قطع نموده ایم و حتى در نماز وى شرکت نمى کنیم و منتظر تشریف فرمایى شما هستیم که آنچه در توان داریم در پیشبرد اهداف شما به کار خواهیم بست و از بذل مال و نثار جان در راه تو کوتاهى نخواهیم نمود.
حسین بن على علیهما السلام در پاسخ این نامه ها که بنا به نقل بعضى از مورخان تعداد آنها به دوازده هزار بالغ مى گردید چنین مرقوم داشت :
((بِسْمِاللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم ؛)) از سوى حسین بن على به بزرگان و سران اهل ایمان شهر کوفه . اما بعد: آخرین نامه شما به وسیله هانى و سعید به دست من رسید و من به آنچه شما در نامه هاى خود تذکر و توضیح داده اید پى برده ام و درخواست شما در بیشتر این نامه ها این بود که ما امام و پیشوایى نداریم به سوى ما حرکت کن تا خداوند به وسیله تو، ما را به سوى حق هدایت کند.
و اینک ، من برادر و پسر عموى خویش (مسلم بن عقیل ) و کسى را که در میان خانواده ام مورد اعتماد من است به سوى شما گسیل داشتم و به او دستور دادم که با افکار شما از نزدیک آشنا شده و نتیجه را به اطلاع من برساند که اگر خواسته اکثریت مردم و نظر افراد آگاه کوفه همان بود که در نامه هاى شما منعکس گردیده و فرستادگان شما حضورا بازگو نموده اند، من نیز ان شاءاللّه سریع به سوى شما حرکت خواهم نمود. به جان خودم سوگند ! پیشواى راستین و امام به حق کسى است که به کتاب خدا عمل نموده و راه قسط و عدل را پیشه خود سازد و از حق پیروى کرده وجود خویش را وقف و فداى فرمان خدا کند، والسلام
)).
بنابه نقل طبرى و دینورى امام علیه السلام نامه را به وسیله هانى و سعید، دو پیک مردم کوفه به آنها ارسال داشت
(39)، ولى به نقل خوارزمى ، امام علیه السلام نامه را به مسلم بن عقیل داد تا به همراه خود به کوفه ببرد. و به وى چنین فرمود: من تو را به سوى مردم کوفه مى فرستم و خدا تو را به آنچه موجب رضا و خشنودى اوست موفق بدارد، حرکت کن خدا پشت و پناهت و امیدوارم من و تو، به مقام شهدا نایل گردیم :((وَاَنَا اَرْجُو اَنْ اَکُونَ اَنَا وَاَنْتَ فى دَرَجَةِ الشُّهَداءِ))(40).))
نتیجه :
حسین بن على علیهما السلام در این نامه ضمن پاسخگویى به درخواستهاى مردم کوفه و اعلام اعزام نماینده و معرفى او به عنوان برادر و مورد اعتماد آن حضرت شرایط امام و رهبر اصیلى را که باید هر مسلمانى از وى تبعیت و پیروى نماید مؤ کدا بیان مى کند که باید برنامه عمل او کتاب خدا و هدف او اجراى حق و عدالت و وجودش وقف راه خدا باشد.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مرتضی فروتن تنها 85/11/15:: 2:18 عصر     |     () نظر
 
عبداللّه بن عمیر یا وهب بن عبداللّه ؟
اینک آنچه را که در این فرصت کوتاه به نظر ما رسیده است در اختیار محققین قرار مى دهیم تا در آینده کاوشگران چه نظریه بدهند.
به عقیده ما از قبیله کلب شخصى به نام وهب بن عبداللّه که در لهوف و مقتل خوارزمى و بعضى از کتب دیگر آمده است ، در میان شهدا نبوده بلکه این شخص همان
((عبداللّه بن عمیر کلبى )) است که در بعضى دیگر از کتب تاریخ و مقتل معتبر و اساسى ، نام او را در تعداد شهداى عاشورا مى بینیم و کتب رجال نیز مانند رجال شیخ طوسى و تنقیح المقال او را به عنوان صحابه امیرمؤ منان و حسین بن على علیهما السلام معرفى مى نمایند واما تعدد آنان که هم عبداللّه بن عمیر کلبى و هم وهب بن عبداللّه کلبى هر دو نفر در کربلا بوده اند خیلى بعید و بلکه غیرقابل قبول است ؛ زیرا:
اولاً:
در میان یک گروه کم و حداکثر یک گروه 150 نفرى ، دو نفر با مشخصات معین و از هر جهت مشابه مثلاً:
1 - هردو ازیک قبیله باشند.
2 - مادر و همسر هردو به همراهشان باشد.
3 - تمام جزئیات و کیفیت شهادت آنان یک نوع باشد و مادر هردو یک جور سخن بگوید و امام هم به هردو یک نوع پاسخ بدهد و... قابل قبول نیست .
ثانیا:
در زیارت ناحیه مقدسه که نام شهدا و یا حداقل نام مشهورترین و فداکارترین آنان با نام کشندگانشان آمده است در کنار سایر شهدا از عبداللّه بن عمیر کلبى نیز یاد شده است ولى نامى از
((وهب )) به میان نیامده است (195) در صورتى که دور از عاطفه و لطف امام است از چنان شخصیتى با آنچنان فداکارى که با قتل ((صبر)) به درجه شهادت نایل گردیده و همسرش نیز در کنارش کشته شده و مادر وى نیز آنچنان وفا و صمیمیت از خود نشان داده است ، هیچگونه تجلیل و تقدیر نگردد.

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مرتضی فروتن تنها 85/11/15:: 9:0 صبح     |     () نظر
 
نفرین امام (ع ) و سرگذشت عمرسعد

حسین بن على علیهما السلام به عنوان اتمام حجت دوبار با عمرسعد ملاقات و به وى موعظه و نصیحت نمود و حتى وعده داد هرنوع خسارت مادى را که ممکن است بر وى متوجه گردد، جبران نماید و امام علیه السلام خواست از این راهها او را ارشاد و هدایت نماید تا دست به این جنایت هولناک نزند و به بدبختى دنیا و آخرت گرفتار نگردد.
ولى حبّ مقام و آرزوى نیل به ریاست آنچنان عقل عمرسعد را قبضه نموده و اختیار از کف او ربوده بود که در هردوبار امام علیه السلام با عکس العمل منفى از سوى وى مواجه گردید و از این همه نصیحت و موعظه نتیجه اى نگرفت تا بالا خره در ملاقات اول او را چنین نفرین نمود:
((ذَبِّحَکَ اللّهُ عَلى فِراشِکَ؛)) خدا کسى را بر تو مسلط گرداند که در میان رختخواب ، سر از تنت جدا کند و در قیامت تو را نیامرزد و امیدوارم از گندم عراق جز به مقدار کمى نصیب تو نگردد))(180).
و در این سخن امام مى بینیم آن حضرت پس از موعظه و نصیحت آنگاه که نتیجه اى نگرفت و پسر سعد را آماده حمله دید فرمود: نه تنها ریاستى نصیب تو نخواهد گردید بلکه نه در دنیا و نه در آخرت روى خوشى نخواهى دید.
اینک یک نگاه گذرا به سرنوشت عمرسعد پس از جریان عاشورا مى اندازیم تا معلوم گردد آنچه امام علیه السلام درباره آینده وى گفته بود، چگونه تحقق پذیرفت . و در مدت کوتاهى که پس از جریان عاشورا زنده بود روز خوشى ندید و مرگ او نیز نه تنها به صورت طبیعى نبود بلکه به مضمون نفرین امام علیه السلام به صورت ذبح ، آن هم در درون خانه و در میان رختخوابش واقع گردید.
ذلت و بدبختى عمرسعد بلافاصله پس از جریان عاشورا شروع شد؛ زیرا وى به هنگامى که به همراه اسرا وارد کوفه گردید براى دادن گزارش جریان کربلا، به ملاقات ابن زیاد رفت ، ابن زیاد پس ازاستماع این گزارش به وى گفت : اینک آن فرمان کتبى را که براى جنگ با حسین به تو داده بودم ، به خود من برگردان . عمرسعد به بهانه اینکه متن فرمان در گیرودار جنگ مفقود شده است ، از تحویل دادن آن خوددارى ورزید ولى چون اصرار شدید ابن زیاد را دید، گفت : امیر! چرا چنین اصرار مى ورزى من که فرمان تو را اطاعت کردم و حسین و یارانش را کشتم و اما این فرمان تو باید در نزد من بماند تا بر عجایز و پیرزنان قریش در مدینه و شهرهاى دیگر ارائه دهم و عذر خویش را بخواهم .
و بنا به نقل سبط بن جوزى ، ابن زیاد برآشفت و جرّ و بحث در میان آن دو به آنجا کشید که عمرسعد چون از دارالاماره به سوى خانه خویش حرکت مى کرد، چنین گفت : هیچ مسافرى دیده نشده است که مانند من با دست خالى و با بدبختى به خانه خویش مراجعت کند که هم دنیا را از دست دادم و هم آخرت را.
او پس از این جریان خانه نشین گردید؛ زیرا هم مورد خشم ابن زیاد قرار گرفت و هم مورد نفرت عموم مردم کوفه که هروقت به مسجد مى رفت مردم از وى کناره مى گرفتند و هر وقت از کوچه و بازار عبور مى کرد مرد و زن و کوچک و بزرگ او را سبّ و لعن مى نمودند و به همدیگر نشان مى دادند و مى گفتند:
((هذا قاتِلُ الْحُسَیْنِ؛)) این است آن مردى که حسین را شهید نمود)).
و بالا خره در سال 65 هجرى یعنى پنج سال پس از شهادت امام حسین علیه السلام به دستور مختار ثقفى با تفصیلى که در کتب تاریخ آمده است به قتل رسید. و اجمال آن این است که :
یک روز مختار به تصمیم خود درباره قتل عمرسعد اشاره نمود و چنین گفت : بزودى کسى را که داراى مشخصاتى چنین و چنان است و قتل وى اهل زمین و آسمان را خشنود مى کند خواهم کشت . مردى
((هیثم نام )) که در آن مجلس حضور داشت منظور مختار را فهمید و فرزندش ((عریان )) را به نزد عمرسعد فرستاد و بر وى هشدار داد. روز بعد عمرسعد فرزندش ((حفص )) را که در کربلا نیز به همراه او بود به نزد مختار فرستاد تا با وى گفتگو کند. پس از ورود ((حفص )) مختار رئیس شرطه خویش ((کیسان تمار)) را مخفیانه به حضور طلبید و دستور داد که اینک باید سر عمرسعد را از تنش جدا کرده و در نزد من حاضر کنى .
ابن قتیبه مى گوید:
((کیسان )) طبق دستور مختار وارد خانه عمرسعد گردید و او را در میان رختخواب دریافت او چون قیافه خشمناک کیسان را دید مرگ خویش را یقین کرده و خواست از جاى خویش برخیزد که لحاف به پایش پیچید و به روى رختخواب افتاد و کیسان مجالى نداد و سر از تنش جدا نمود و این چنین دفتر ننگین و جنایت بار زندگى او را درهم پیچید.
((کیسان )) چون سر منحوس عمرسعد را به نزد مختار آورد، مختار خطاب به ((حفص )) گفت : صاحب این سر بریده را مى شناسى ؟ گفت آرى و پس از او در زندگى خیر نیست .
مختار گفت : آرى براى تو زندگى سودى ندارد سپس دستور داد سر
((حفص )) را نیز از تنش جدا کرده و در کنار سر پدرش قرار دادند آنگاه مختار چنین گفت : عمرسعد در برابر حسین و حفص در برابر على اکبر. سپس گفت : نه به خدا سوگند که برابر نیستند و اگر سه چهارم همه خاندان قریش را به قتل برسانم حتى با یک بند انگشت حسین بن على علیهما السلام نیز برابرى نخواهد نمود(181).
و این بود نتیجه نفرین و پیش بینى حسین بن على علیهما السلام در مورد عمربن سعد بزرگترین جنایتکار تاریخ که فرمود:
((فَاِنَّکَ لا تَفْرَحُ بَعْدِى بِدُنْیا وَلااخِرَةٍ ... ذَبِّحَکَ اللّهُ عَلى فِراشِکَ عاجِلاً اِنِّى لاَرْجُو اَنْ لا تَاءَکُلَ مِنْ برِّ العراق اِلا یسیراً))

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مرتضی فروتن تنها 85/11/15:: 9:0 صبح     |     () نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >