امام حسین (ع) می خواست به وظیفه اش عمل کند . می دانست که شهادت در انتظار اوست و اهل بیتش اصیر می شوند . رسول خدا (ص) ، حضرت علی (ع) و امام حسن (ع) چندین بار شهادت امام حسین (ع) در کربلا را خبر داده بودند ، برای همین تقریبا همه ی مردم می دانستند ، حضرت شهید می شود .اما در بین راه کربلا فرمودند :«هر کس حاضر است در این راه از جان خود بگذرد و خدا را ملاقات کند ، همراه من بیاید .»
عده ای سعی کردند ، مانع از رفتن امام شوند تا از شهادت او جلوگیری کنند ، اما آن ها نمی دانستند که جانشین های پیامبر (ص) وظیفه ی خودشان را بهتر از دیگران می دانند و هیچ .قت از راه خدا برنمی گردند .
کاروان امام به کربلا رسید لشکر یزید بیابان را پر کرده بود . بسیاری از کسانی که به امام حسین (ع) نامه نوشته بودند از افراد آن لشکر بودند فرمانده ی لشکر یزید به امام حسین (ع) گفت : اگر با یزید بیعت نکنی تو و یارانت را می کشیم .
امام حسین (ع) فرمودند :«من فرزند فاطمه ی زهرا (س) هستم و زیر بار ذلت نمی روم . » سپاهیان دشمن آنقدر بی رحم بودند که آب را به روی امام و یاران و اهل بیتش بستند .
شب عاشورا فرا رسید . به امام خبر دادند که امشب دشمن می خواهد حمله کند . امام حسین (ع) برادرش حضرت ابوالفضل را فرستاد تا به دشمن بگوید آن شب به آن ها فرصت دهند و فردا جنگ را شروع کنند . چون امام نماز و عبادت را خیلی دوست داشت و می خواست آخرین شب عمرش را با نماز و دعا به صبح برساند . وقتی هوا تاریک شد حضرت به یارانش فرمود :« فردا روز کشته شدن است . هر کس می خواهد امشب اینجا را ترک کند .» یاران امام گریه کردند و گفتند :« چگونه ما فرزند پیامبر (ص) را تنها بگذاریم ! ما حاضریم صد ها بار در راه خدا بمیریم و زنده شویم » آن گاه امام جایشان را در بهشت به آن ها نشان داد . . همه خوشحال بودند که فردا در راه خدا شهید می شوند ، چون از رسول خدا (ص) شنیده بودند که فرمود :« هیچ مقامی بالاتر از شهادت در نزد خدا نیست.»
ادامه مطلب را در روز های بعد می نویسم .
استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع و اطلاع به مدیر این وبلاگ عیبی ندارد .
کلمات کلیدی: