• وبلاگ : عاشوراييان
  • يادداشت : دانستني هاي 4
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اَلمُوتُ اَولي مِن رُكوبِ العار

    وَ العارُ اَولي مِن دُخُولِ النّار
    قرار ناگذاشته ميان تو و حسين اين است كه تو در خيام از سجاد و زنها و بچه ها حراست كني و او با رمزي، رجزي، ترنم شعري، آواي دعايي و فرياد لاحولي، سلامتي اش را پيوسته با تو در ميان بگذارد.
    و اين رمز را چه خوش با رجز آغاز كرده است. و تو احساس مي كني كه اين نه رجز كه ضربان قلب توست و آرزو مي كني كه تا قيام قيامت، اين صدا در گوش آسمان و زمين، طنين بيندازد.
    سجاد و همه اهل خيام نيز به اين صدا دلخوشند، احساس مي كنند كه ضربان قلب هستي هنوز مستدام است و زندگي هنوز در رگهاي عالم جريان دارد.
    براي تو امام اين صدا پيش از آنكه يك اطلاع و آگاهي باشد، يك نياز عاطفي است. هيچ پرده اي حايل ميان ميدان و چشمهاي تو نيست. اين يك نجواي لطيف و عارفانه است كه دو سو دارد. او بايد در محاصره دشمن، بجنگد، شمشير بزند و بگويد:
    ـ الله اكبر
    و از زبان دل تو بشنود :
    ـ جانم!
    بگويد :
    ـ لا اله الا الله
    و بشنود :
    ـ همه هستي ام.
    بگويد :
    ـ لا حول و لا قوة الا بالله!
    و بشنود:
    ـ قوت پاهايم، سوي چشمم، گرماي دلم، بهانه ماندنم‌!
    تو او را از وراي پرده ها ببيني و او صداي تو را از وراي فاصله ها بشنود. تو نفس بكشي و او قوت بگيرد. تو سجده كني و او بايستد، تو آب شوي و او روشني ببخشد و او... او تنها با اشارت مژگانش زندگي را براي تو معنا كند. و... ناگهان ميدان از نفس مي افتد، صدا قطع مي شود و قلب تو مي ايستد.
    بريده بايد دستهاي مالك!